دانشجوی پزشکی، شازده... ورودی 94

بخشی از سوگند نامه ی بقراط

من به آپولون، پزشک آسکلیپوس، هیژیا و پاناکیا سوگند یاد میکنم و تمام خدایان و الهه ها را گواه می گیریم که در حدود قدرت و بر حسب قضاوت خود مفاد این سوگند نامه و تعهد کتبی را اجرا نمایم.
من سوگند نامه و تعهد کتبی را اجرا نمایم. من سوکند یاد میکنم که شخصی را که به من حرفه پزشکی خواهد آموخت مانند والدین خود فرض کنم و در صورت که محتاج باشد درآمد خود را با وی تقسیم کنم و احتیاجات وی را مرتفع سازم.
پسرانش را مانند برادران خود بدانم و در صورتی که بخواهند به تحصیل پزشکی بپردازند بدون مزد یا قراردادی حرفه پزشکی را به آنها بیاموزم.
اصول دستورهای کلی، دروس شفاهی و تمام معلومات پزشکی را جز پسران خود، پسران استادم شاگردانی که طبق قانون پزشکی پذیرفته شده و سوگند یاد کرده اند به دیگری نیاموزم.
پرهیز غذایی را بر حسب توانایی و قضاوت خود به نفع ب یماران تجویز خواهم کرد نه برای ضرر و زیان آنها و به خواهش اشخاص به هیچ کس داروی کشنده نخواهم داد و مبتکر تلقین چنین فکری نخواهم بود.
همچنین وسیله سقط جنین در اختیار هیچ یک از زنان نخواهم گذاشت.
با پرهیزگاری و تقدس زندگی وحرفه خودر ا نجات خواهم داد.
بیماران سنگ دار را عمل نخواهنم کرد و این عمل را به اهل فن واگذار خواهم نمود.

نویسندگان

۲۳ مطلب توسط «مامی» ثبت شده است

3

هنوز به نوشتن در اینجا عادت نکردم. هنوز هم گزارشی از

آزمون سنجش شازده ننوشتم. خب! کارنامه نهایی سنجش رو از سایت گرفتم.

رتبه شازده 1400 شده. خیلی خوب نیست، اما بد هم نیست.

نوشته رتبه در کنکور 93 850 می شده. توی

تخمین رتبه کانون زدم خوب بود. سال 93، مشهد نیمه دوم، رشت، ساری، بیرجند

با این درصدها قبول شده بودن. این روزها حال شازده خیلی خرابه.

خیلی ناامیده و درس نمی خونه.

میگه من در حق خودم ظلم کردم. میگه من باید امسال تهران قبول می شدم، اما نخوندم.

فقط داریم دعا می کنیم زودتر این روزا بگذره و به 22 خرداد برسیم.

داشت یادم می رفت، کارت ورود به جلسه کنکور هم چاپ کردم. حوضه امتحانی ِ شازده

دانشکده حقوق دانشگاه آزاده.

من برای همه ی کنکوری ها دعا می کنم. شما هم برای ظازده ی من دعا کنین. می گن

خدا دعای دیگران رو بهتر قبول می کنه.

مامی
۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

2

امروز آخرین آزمون جامع سنجش در سال 94 بود.

شازده صبح رفت. ظهر که اومد مثل همیشه، کمی هم بدتر

و ناراضی تر بود. می گفت قبول نمی شم. میمونم برای سال دیگه.

من سکوت کردم. وقتی ناهار خورد و کمی استراحت کرد، تست ها رو زیر و رو

کرد و گفت انشالله قبول می شم... گفتم انشالله.

هنوز نتیجه ی آزمون رو توی سایت نذاشتن. خدا کنه خوب باشه،

وگر نه روحیه‌ش حسابی افت می کنه.

مامی
۱۵ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

1

با نام خدا شروع می کنم...

حدود یک ماهه که بلاگفا قطع شده و هر جه صبر کردیم درست نشد.

 

حالا اینجا دوباره شروع می کنم به نوشتن خاطرات کنکوری ِ پسرم شازده.

بدترین قسمت این اتفاق، از دست دادن دوستای خوب وبلاگیمونه.

امیدوارم دوباره پیداشون کنم.

مامی
۱۵ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر