دانشجوی پزشکی، شازده... ورودی 94

بخشی از سوگند نامه ی بقراط

من به آپولون، پزشک آسکلیپوس، هیژیا و پاناکیا سوگند یاد میکنم و تمام خدایان و الهه ها را گواه می گیریم که در حدود قدرت و بر حسب قضاوت خود مفاد این سوگند نامه و تعهد کتبی را اجرا نمایم.
من سوگند نامه و تعهد کتبی را اجرا نمایم. من سوکند یاد میکنم که شخصی را که به من حرفه پزشکی خواهد آموخت مانند والدین خود فرض کنم و در صورت که محتاج باشد درآمد خود را با وی تقسیم کنم و احتیاجات وی را مرتفع سازم.
پسرانش را مانند برادران خود بدانم و در صورتی که بخواهند به تحصیل پزشکی بپردازند بدون مزد یا قراردادی حرفه پزشکی را به آنها بیاموزم.
اصول دستورهای کلی، دروس شفاهی و تمام معلومات پزشکی را جز پسران خود، پسران استادم شاگردانی که طبق قانون پزشکی پذیرفته شده و سوگند یاد کرده اند به دیگری نیاموزم.
پرهیز غذایی را بر حسب توانایی و قضاوت خود به نفع ب یماران تجویز خواهم کرد نه برای ضرر و زیان آنها و به خواهش اشخاص به هیچ کس داروی کشنده نخواهم داد و مبتکر تلقین چنین فکری نخواهم بود.
همچنین وسیله سقط جنین در اختیار هیچ یک از زنان نخواهم گذاشت.
با پرهیزگاری و تقدس زندگی وحرفه خودر ا نجات خواهم داد.
بیماران سنگ دار را عمل نخواهنم کرد و این عمل را به اهل فن واگذار خواهم نمود.

نویسندگان

۳ مطلب با موضوع «کرمان» ثبت شده است

شازده خیلی دلتنگ شده بود. می گفت دلم برای خونه و تو و

 دوستام تنک شده. البته فکر کنم بیشتر برای دوستاش...

 پنجشنبه زنگ زد گفت ترمینالم دارم میام. ساعت 3 بعد از ظهر

 حرکت کرد و 7/5 صبح رسید خونه. گفت تا روز عاشورا هستم.

 امروز زنگ زد ترمینال ولی بلیط نبود. خیلی ناراحت شده بود.

 گفتم خیلی بی فکری... خلاصه بلیط قطار گیر آوردم برای

 ساعت 2/5 ظهر. ساعت 13/45 با تاکسی تلفنی رفت راه آهن.

 فردا ساعت 7/5 کلاس داره. فکر نمی کنم به موقع برسه. چون

 قطار کرمان همیشه تأخیر داره.

  کرمان 

عاشورا

مامی
۰۲ آبان ۹۴ ، ۲۰:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز صبح ساعت 9 زنگ زدم به شازده گفت تازه وارد کرمان شدیم.

نیم ساعت بعد زنگ زدم رسیده بود خوابگاه. در خوابگاه باز بوده اما

کلید اتاق رو نداشته. یک ساعت بعد زنگ زدم گفت وسایل رو بردم تو خوابگاه و دارم

جمدونهایی که تو مهمانسرا گذاشته بودم رو می برم خوابگاه.

خلاصه از صبح تا الان هر ساعت یک بار به شازده زنگ زدم. دلم براش تنگ شده و جاش اینجا خیلی خالیه.

هنوز، هم اتاقی هاش نیومدن. همه شون دانشجوی پزشکی ترم اول هستن.

یک پسر شیرازی و یگ پسر یزدی.

کاش امشب می رفت. اگه امشب می رفت فردا می رسید و تنها نبود.

روز شنبه اولین کلاسش تشکیل می شه.

  خوابگاه

  کرمان

مامی
۰۲ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۵ نظر

شازده رفت...

امشب ساعت 6 بلیط داشت.

ساعت 6/50 حرکت کرد.

شازده رفت تا یک زندگی ِ تازه ای رو شروع کنه.

موقع خداحافظی خیلی گریه کردم.

تو راه هم تا خونه گریه می کردم. اما از این که شازده به آرزوش 

رسیده خوشحالم.

وقتی اومدم خونه جای شازده خیلی خالی بود. رفتم تو اتاقش در و دیوار رو نگاه کردم.

دلم گرفت.

امیدوارم این چند ماه به خوبی بگذره و شازده برگرده.

  کرمان

مامی
۰۱ مهر ۹۴ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر